نویسندگان‌: مرتضی کریمی‌نیا و محمدعلی مهتدی

مالک بن نبی، اندیشمند معاصر الجزایری. وی در 1323/ 1905 در خانواده‌ای فقیر در شهر قُسَنْطینَة الجزایر متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانید و سپس برای تحصیلات عالی به پاریس رفت و در 1314 ش / 1935 در رشته‌ی مهندسی برق فارغ التحصیل شد. در عین حال، به مطالعات گسترده‌ای در علوم اسلامی پرداخت و مدت درازی نزد عبدالحمیدبن بادیس شاگردی کرد. او که از همان آغاز به تحولات پیرامون خویش با دیدی تحلیلی می‌نگریست، علت اصلی ضعف و عقب ماندگی جهان اسلام را مسئله‌ی تمدن تشخیص داد و کتابهایی درباره‌ی «مشکلات تمدن» به رشته‌ی تحریر درآورد.
بن نبی در 1335 ش/ 1956 از فرانسه به قاهره رفت و پس از تماس با بسیاری از استادان و دانشمندان و ملاقات با جمال عبدالناصر به ترجمه‌ی کتابهای خود به زبان عربی اقدام کرد و از آن پس نوشته‌هایش را به زبان عربی منتشر نمود. بن نبی به بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی سفر کرد و شاگردان زیادی در قاهره، دمشق، طرابلس (لبنان ) و الجزایر از بحثها و درسهای وی بهره بردند. وی در 1342 ش/ 1963، پس از استقلال کشورش، از مصر به الجزایر بازگشت و به سمت مدیرکل آموزش عالی منصوب شد. بن نبی در 1346 ش/1967 از سمت خود استعفا کرد و از آن پس همه‌ی وقت خود را صرف فعالیت علمی و برگزاری جلسات بحث فکری کرد. او در 9 آبان 1352/ 31 اکتبر 1973 در الجزایر دار فانی را وداع گفت.[1]

بیشتر آثار بن نبی به زبان فرانسوی تألیف و بعداً به عربی ترجمه شده است. مشهورترین مترجمان کتابهای او دو تن از شاگردانش، عبدالصبور شاهین و عمر مسقاوی (وصیّ علمی و ناظر نشر و ترجمه‌ی آثار بن نبی ) بودند.

عبدالصبور شاهین هفت اثر بن نبی را به عربی ترجمه کرده است که بارها در قاهره و دمشق به چاپ رسیده‌اند.

این کتابها عبارت‌اند از:

5. الظّاهرة القرآنیة؛
2. میلاد مجتمع: شبکة العلاقات الاجتماعیّة؛ وجهة العالم الاسلامی (عنوان دیگر ترجمه‌ی عربی آن: نداء الاسلام، به قلم رمضان لاوند)؛
3. الفکرة الافریقیّة الاسیویّة فی ضوء مؤتمر باندونج (که به مناسبت برگزاری کنفرانس کشورهای افریقایی ـ آسیایی در باندونگِ اندونزی در 1334 ش / 1955 نگاشته شد)؛
4. مشکلة الثّقافة؛

5. المسلم فی عالم الإقتصاد (کریمی‌نیا، ص 102؛ بن نبی، 1992، ص 5؛ سحمرانی، ص 15).
6. شروط النّهضة (با همکاری عمر مسقاوی )؛

آثار دیگر وی عبارت‌اند از:

1. الصراع الفکری فی البلاد المستعمرة؛

2. إنتاج المستشرقین؛ بین الرشاد و التیه؛

3. الافاق المستقبلیة الجزائریة؛

4. تأملات؛

5. فی مهبّ المعرکة؛

6. دور المسلم و رسالته؛

7. دعوة الاسلام؛

8. مذکَّرات شاهدالقرن ـ الطفل؛

9. مذکّرات شاهد القرن ـ الطالب؛

10.الاسلام و الدیمقراطیة.

11. القضایا الکبری[2]

از آثار بن نبی سه‌ اثر به فارسی ترجمه شده است: الظاهرة القرآنیة، با عنوان پدیده‌ی قرآنی، به قلم حجتی کرمانی، که از متن اصلی فرانسوی نیز، با عنوان قرآن پدیده‌ای شگفت‌آور، به قلم نسرین حکمی ترجمه شده است؛ میلاد مجتمع: شبکة العلاقات الاجتماعیه، با عنوان شبکه‌ی روابط اجتماعی، به قلم جواد صالحی و نیز الاسلام و الدیمقراطیة، با عنوان «دمکراسی در اسلام»[3] به‌ قلم عبدالعزیز مولودی ترجمه‌ شده‌ است.

اندیشه‌ها و مبارزات علمی بن نبی او را در زمره‌ی اندیشمندان اصلاح طلبی مانند محمدرشید رضا، محمد اقبال لاهوری و ابن‌بادیس قرار داده است[4]. وی از مهمترین اندیشمندان اسلامی است که به مسئله‌ی تمدن پرداخته و با آنکه اندیشه‌های او به گونه‌ای ژرف تحت تأثیر نظریات جدید در فلسفه‌ی تمدن است، ابن خلدون را باید نخستین استاد و بزرگترین الهام بخش وی دانست[5]. به عقیده‌ی بن نبی «جوهر مشکل هر ملت، در مسئله‌ی تمدن آن است و هیچ ملتی قادر به فهم و حلّ مشکل خود نخواهد بود، مگر آنکه اندیشه‌ی خود را تا سطح تحولات بزرگ بشری ارتقا بخشد و عوامل ظهور و سقوط تمدنها را عمیقاً درک کند»[6]

بن نبی، شیفته‌ی جنبش اصلاحی «جمعیة العلماء المسلمین» الجزایر به رهبری ابن بادیس بود و در آن ویژگیهایی می‌دید که حرکت اصلاحی شیخ محمد عبده فاقد آن بود؛ چه، عبده به اصلاحات صرفاً کلامی بسنده می‌کرد، اما ابن بادیس برنامه‌ی عملی کاملی را به استناد آیه‌ی شریفه «اِنَّ الله لایُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأنْفُسِهِم» (رعد: 11) پذیرفته بود. بر این اساس، «کلید حلّ مشکل در روح امت قرار دارد»؛ لذا «ایجاد تمدن یک پدیده‌ی اجتماعی است که در شرایطی درست همانند شرایط پیدایش نخستین، ممکن می‌شود». با این حال، بن نبی از جمعیت العلماء المسلمین الجزایر انتقاد و آن را به انحراف از برنامه‌ی مصوب متهم کرد، زیرا این جمعیت پذیرفته بود که همراه یک کاروان سیاسی در 1315 ش/1936 برای مذاکره با فرانسویان به پاریس برود. به عقیده‌ی بن نبی، اصلاح وضع جامعه از طریق سیاست و حکومت ممکن نیست، زیرا حکومت تابعی از شرایط اجتماعی است و جامعه‌ای که در آن روحیه‌ی «استعمارپذیری» حاکم باشد، بناچار دارای حکومتی استعماری خواهد بود. بنابراین استعمار زاییده‌ی کردار سیاستمداران نیست بلکه نتیجه‌ی تن دادن ملت به استعمار است. به همین دلیل، رهایی از استعمار تنها از طریق رهایی نفس از ذلت استعمارپذیری ممکن می‌شود؛ به طوری که انسان بر اثر «تحول درونی» در شرایطی قرار گیرد که با احترام به کرامت انسانی خویش، به وظایف اجتماعی خود قیام کند و به حکومت استعماری تن ندهد[7]. از نظر مالک بن نبی، مشکل اصلی اینجاست که «جامعه‌ی اسلامی‌» قرنهای متمادی «خارج از تاریخ» زیسته و تمدن خود را از دست داده است و از آنجا که «هر تمدنی محصولات خود را ایجاد می‌کند» نمی‌توان با خرید و گردآوری محصولات تمدنهای دیگر دارای تمدن شد. آنچه از طریق جمع آوری اشیای تمدنهای دیگر به دست می‌آید، «شبه تمدن» است نه «تمدن حقیقی»[8] . از دیدگاه مالک بن نبی، هر محصول تمدنی تنها از ترکیب سه عامل انسان، زمین و زمان به دست می‌آید. بن نبی تأکید می‌کند که برای ترکیب این سه عنصر، یک «ترکیب کننده‌ی تمدنی » لازم است و تحلیل تاریخی نشان می‌دهد که این ترکیب کننده چیزی جز «اندیشه‌ی دینی » نیست.[9] از سوی دیگر، ترکیب عناصر تمدن و عامل ترکیب کننده‌ی آنها از منطق «حرکت تاریخ » پیروی می‌کند؛ زیرا تمدن دارای «حیات» یا، به قول ابن خلدون، دارای یک «دوره» است: با «نهضت» به دنیا می‌آید، صعود و رشد می‌کند تا به نقطه‌ی «اوج» برسد، سپس راه نزول در پیش می‌گیرد و به «افول» منتهی می‌شود. گرچه به نظر بن نبی، این دوره، تخلّف ناپذیر است، وی برخلاف ابن خلدون، از تمدنی که درخشش خود را از دست داده ناامید نیست، زیرا خداوند اسباب پیشرفت را به اختیار انسانها نهاده است. احیا یا بازسازی تمدن ناچار باید بر آگاهی کامل از تاریخ این تمدن و مراحل دوره‌ی تمدنی و شرایط اجتماعی و روانی فرد و جامعه در مراحل مختلف مبتنی باشد.

به اعتقاد بن نبی، در یک نظام دقیق و والای اخلاقی غرایز و خوی حیوانی و واکنشهای فرد کاملاً مهار می‌شود و جامعه نیز تابع شبکه‌ی نیرومندی از روابط خواهد بود. در این مرحله، «غریزه» ساکت است و همه‌ی افراد و اجزای جامعه همچون «بنیان مرصوص» با ندای «روح» حرکت صعودی سریعی را در پیش می‌گیرند. از دیدگاه بن نبی، این مرحله در تاریخ تمدن اسلامی مطابق است با فاصله‌ی زمانی میان نزول وحی در غار حرا تا واقعه‌ی صفین در سال 38 که با ورود معاویه به صحنه‌ی حوادث، توازن میان «روح» و زمان از بین رفت[10]. جامعه‌ای که پرورده‌ی اندیشه‌ی دینی است راه تحول در پیش می‌گیرد و با توسعه‌ی شبکه روابط داخلی خویش به گسترش «اندیشه» می‌پردازد. در واپسین مرحله‌ی گسترش، مشکلات مادی و ضرورتهای جدید پدید می‌آید و نقطه‌ی عطف دیگری بروز می‌کند که آغاز «مرحله‌ی عقل » است. اما این «عقل» سیطره‌ی «روح» بر غریزه را ندارد، ازینرو غرایز بتدریج از قیود آزاد می‌شود و به همان نسبت «روح» تأثیر خود را بر خود از دست می‌دهد و جامعه نیز از تنظیم رفتار افراد و مهار امیال فردی سر باز می‌زند و شبکه‌ی ارزشهای اخلاقی و اجتماعی کم کم فرو می‌ریزد. در این مرحله، علوم و فنون به حداکثر گسترش خود می‌رسد. از دیدگاه بن نبی، این مرحله از مراحل تمدن اسلامی مطابق است با عصر اموی و بخش مهمی از عصر عباسی که نقطه‌ی اوج آن در دوران مأمون است. بن نبی این دوره را ـ بدون تردید ـ انحرافی بزرگ از خط تمدن اصیل می‌داند، زیرا در این دوره توازن موجود میان روح و عقل بر هم خورده و نشانه‌های سستی روح و نزدیکی افول آن پدیدار گشته است.[11] در این دوره، فرد مسلمان قادر به استفاده از تمامی توان حیاتی خویش نیست، زیرا امکان سیطره بر بخشی از غرایز خود را ندارد. این حالت از نظر اجتماعی بدان معنی است که مجموع توان اجتماعی کار نمی‌کند. بنابراین، غریزه بتدریج از سیطره‌ی روح آزاد می‌شود و سرنوشت فرد را در اختیار می‌گیرد. در این جاست که تمدن وارد سومین مرحله‌ی خود یعنی «مرحله‌ی غریزه» می‌شود. در این مرحله، وظیفه‌ی اجتماعی اندیشه‌ی دینی به پایان می‌رسد و شبکه‌ی روابط اجتماعی جامعه فرومی‌ریزد و اخلاق افراد جامعه به سبب خشکیدن ذخایر روحی و عقلی به تباهی می‌انجامد[12]. این مرحله از تمدن اسلامی مطابق است با اواخر عصر عباسی و دوران پس از آن تا زمان ابن خلدون و نیز دوران پس از سلسله‌ی موحدون در مغرب. لذا، مالک بن نبی انسان این مرحله را «انسانِ پس از موحدون » می‌نامد؛ انسانی که در نتیجه‌ی بروز اختلال در توان روحی و معنوی، ارزش اجتماعی خود را از دست داده و فقط برای منافع فردی خویش تلاش می‌کند. در اینجا، فردگرایی بر جامعه مستولی می‌شود و با گسستگی شبکه‌ی روابط اجتماعی شرایط استعمارپذیری پدید می‌آید و سپس دوران استعمار فرا می‌رسد.[13]

از نظر بن نبی «انسان پیش از تمدن» انسانی طبیعی و دست نخورده است که برای ورود به یک دوره‌ی تمدنی کاملاً آماده است، اما انسان پس از تمدن، انسان فرسوده‌ای است که دیگر توانایی تولید «کار تمدنی » را ندارد مگر اینکه از ریشه تغییر کند.[14] از اینجاست که مالک بن نبی به راه حل مشکل تمدن اسلامی می‌پردازد و باردیگر سه عنصر انسان، زمین و زمان را مطرح می‌کند. وی بر لزوم بهره برداری از زمین چه برای کشاورزی و چه استخراج معادن و ثروتهای نهفته در آن برای ایجاد رفاه اجتماعی تأکید می‌کند و به زمان و بهره برداری از هر لحظه از آن برای «کار و تولید سازمان یافته» اهمیت می‌دهد و سرانجام به عامل «انسان» می‌رسد و درباره‌ی بازسازی «انسان پس از موحدون» مفصلاً بحث می‌کند. بن نبی برای بازسازی این انسان به دو قاعده اسلامی تمسک می‌جوید: تغییر نفس، مستفاد از آیه‌ی یازدهم سوره‌ی رعد؛ و اصلاح، مأخوذ از حدیث شریف «لایصلح آخر هذه الاُمة اِلاّ بما صلح به اَوّلها» (پایان این امت اصلاح نمی‌شود مگر همچون آغاز آن )، لذا شروع این اصلاح از تلاوت و فهم قرآن با روشی است که هر مسلمان احساس کند قرآن برای نخستین بار به او وحی می‌شود. بن نبی در این باره، این سخن محمد اقبال لاهوری را نقل می‌کند که «آنچه بیش از هر چیز دیگر در من مؤثر افتاد نصیحتی بود که از پدرم شنیدم که می‌گفت: فرزندم، قرآن را طوری بخوان که گویا بر تو نازل می‌شود»[15]

به نظر بن نبی، انسان تمدن‌ساز باید در سه زمینه‌ی فرهنگ، کار و مال توجیه یا هدایت شود.

فرهنگ از نظر وی «مجموعه‌ای از صفات اخلاقی و ارزشهای اجتماعی است که فرد در محیطی که به دنیا می‌آید آن را همچون یک سرمایه‌ی اولیه دریافت می‌کند». بن نبی کار را تنها عاملی می‌داند که سرنوشت اشیا را در یک چارچوب اجتماعی تعیین می‌کند و هدایت آن به معنی هدایت همه‌ی فعالیتهای جمعی در یک مسیر با هدف ایجاد تغییر در وضع انسان و پدید آوردن محیطی جدید برای رشد تواناییهای فردی در جامعه است. بالاخره، مال یا ثروت به عنوان وسیله‌ی اجتماعی برای نهضت در جهت پیشرفت مادی اهمیت دارد و نه به عنوان وسیله‌ی سیاسی نزد شماری از سرمایه داران برای بهره کشی از تلاش اکثریت ملت.[16]

علاوه بر عوامل یادشده، احیا یا بازسازی تمدن، از دیدگاه بن نبی، به احیای اندیشه‌ی دینی بستگی دارد. بن نبی تمدن سازی به روش غربی را ابداً نمی‌پذیرد، چه معتقد است که تمدن غرب که ادامه‌ی تمدن قرن نوزدهم میلادی است اکنون در مرحله‌ی ورشکستگی قرار گرفته و نمی‌تواند وسیله‌ی رهایی جهان اسلام باشد. بن نبی خواستار تمدنی اصیل با ویژگیهای خود است، «تمدنی که در آن مربیان به جوانان بیاموزند که چگونه می‌توانند راههایی را برای هدایت و پیشبرد کاروان بشری کشف کنند، نه آنکه خود دنباله رو روسها یا امریکاییان باشند»[17]. به عقیده‌ی بن نبی، نخستین وظیفه‌ی جهان اسلام این است که خود را از طریق یک برنامه ریزی منظم علمی به سطح بالای پیشرفت مادی برساند بدون آنکه ارزشهای اخلاقی خود را از دست بدهد، زیرا تمدن جدید اسلامی باید براساس تعادل بین کم و کیف، ماده و روح، وسیله و هدف و بالاخره علم و وجدان باشد. به عبارت دیگر، نهضت جهان اسلام در جدا شدن از ارزشها نیست بلکه در جمع بین علم و ایمان است.[18]

درباره‌ی آینده‌ی جهان اسلام، مالک بن نبی، علاوه بر توجه به جریانهای اصلاح طلب و نوگرا که در تصویر چهره‌ی جدید دنیای اسلام نقش دارند، پدیده‌ی انتقال مرکز ثقل جهان اسلام را از حوزه‌ی مدیترانه به آسیا مورد توجه قرار می‌دهد و این پدیده را باعث بروز نتایج روانی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی در جهان اسلام و حرکت آن به سمت آینده می‌داند. وی معتقد است که در جاوه، پاکستان و جاکارتا جنبه‌های اندیشه و کار بر جنبه‌ی علمِ بسته‌ی سنتی برتری دارد و جهان اسلام می‌تواند در آنجا خود را بازسازی کند تا به توانمندی لازم برسد و راههای زندگی را بیاموزد.[19] از سوی دیگر جامعه‌ی اسلامی در همسایگی هند، و در کنار ادیان برهمایی و بودایی، به انقلاب درونی در فضایی عارفانه دست می‌یابد که نتیجه آن گفت و شنود بین قلب و فکر خواهد بود، چیزی که «انسانِ پس از موحدون» بدان سخت نیاز دارد و در سواحل مدیترانه آن را نیافته است. این نظر مالک بن نبی، که تحت تأثیر شرایط سیاسی ـ اجتماعی جهان اسلام در 1328 ش/1949 بوده، با انتقاد بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان عرب روبرو شده است.[20]

آرای قرآنی بن‌نبی

توجه و اهتمام بن نبی به قرآن بسیار زیاد است. نخستین کتاب وی، الظاهرة القرآنیة، که اصل آن به زبان فرانسوی است، نشان‌دهنده‌ی این دیدگاه وی است. وی در این کتاب و در کتابهای بعدی خود همواره می‌کوشد مبانی افکار خویش را از قرآن و سنّت نبوی استنباط کند. هدف اساسی بن نبی از تألیف الظاهرة القرآنیة، ایجاد اصلاحی روش‌شناختی در تفسیر قرآن و کمک به برداشتهای نوین قرآنی برای روشنفکران و تحصیل کردگان مسلمانی بود که در برابر فرهنگ غربی به دنبال پایگاهی محکم در میراث گذشته‌ی خویش بودند. او در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی عربیِ این کتاب افزوده است به دو انگیزه‌ی اصلی خود اشاره می‌کند: ایجاد زمینه و فرصتی برای جوانان مسلمان تا به درستی در دین نظر کنند؛ و اصلاحی شایسته در شیوه‌ی سنّتی تفسیر قرآن.[21] به نظر بن نبی، بزرگترین خطری که فرهنگ و تفکر اسلامی را تهدید می‌کند استشراق است که مسلمانان هنوز حیله‌های آن را درنیافته و تأثیر آن را در جای جایِ زندگیِ فرهنگی و شئون انسانی خود حسّ نکرده‌اند؛ بویژه آنکه اکنون این پدیده در لباس دانشگاهی و بر زبان و قلم پاره‌ای از مشاهیر مسلمان جاری است. وقتی توجه کنیم که هر ساله دانشجویان سوری و مصری ـ یعنی اساتید آینده‌ی فرهنگ عربی و بانیان نهضت اسلامی ـ تنها در دانشگاه پاریس رساله‌های فراوانی عرضه می‌کنند و در آنها بر بسط و شرحِ آرای استادان غربی خویش پای می‌فشرند، بزرگی خطر را درمی‌یابیم. همین جا او بر طه حسین به دلیل تألیف کتاب فی الشعر الجاهلی حمله می‌برد و تبعیّت وی از مارگلیوث را نکوهش می‌کند که با تشکیک در وثاقت شعر جاهلی و درستی انتساب آن به شعرای جاهلیت راه را برای کمرنگ کردن اهمیت اعجاز قرآنی هموار می‌کنند.[22]

نخستین و مهمترین چالش ِ رویارویِ بن نبی برای اثبات اعتبار و وثاقت قرآن، مسئله‌ی اعجاز و غیربشری بودنِ این کتاب است. وی علی الاصول دیدگاه مفسّران سنتی را در زمانِ کنونی نمی‌پسندد که برای اثباتِ الوهیتِ منشأ و مصدرِ قرآن کریم به اعجاز بیانی و ادبی قرآن تمسّک می‌کنند و هنوز می‌کوشند فصاحت و اوجِ ادبی و بلاغی قرآن را دلیلِ اعجاز و مبنای تحدّی قرآن قرار دهند. این روش تنها برای نخبگانِ فرهنگی جوامعِ عرب[اسلامی] کارآمد است. در غالبِ کشورهای اسلامی و بویژه در ممالک غیرعربی کمتر کسی یافت می‌شود که بتواند میان آیه‌ای از قرآن و نظم یا نثری از ادبِ جاهلی مقایسه و داوری کند. مدتهاست که دیگر ما آن نبوغ زبانِ عربی را از دست داده‌ایم و در این باب صرفاً به باورهایی تقلیدی قناعت می‌کنیم.[23]

به اعتقاد بن نبی مردم در بدوِ ظهور اسلام به دلیل هویت ادبی و زبانی شان، اعجاز قرآن را با «ذوق فطری» خویش لمس می‌کردند؛ پس از آن تا حدودِ دوره‌ی عباسی «ذوق علمیِ» ادیبان و دانشمندان برای درک الوهیت و اعجاز قرآن کافی بود. امروزه با توجه به آیه‌ی «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الْرُّسُلِ» (احقاف: 9) می‌توان رسالت پیامبر اکرم را همچون سایر رسالتها، پدیده‌ای ـ به معنای علمیِ کلمه ـ دانست که در ظروف زمانی و مکانیِ مشابه آثار و نتایج مشابه به همراه دارد. در واقع، اعجاز شخصِ پیامبر در زمان خودش همان دلایلی است که برای اسکات منکران ارائه می‌دهد، اما اعجاز دین یکی از ابزارهای تبلیغ آن است. این بدان معناست که «معجزه» باید برای همه‌ی مخاطبان قابل فهم و، در عین حال، برتر از توانایی همه‌ی آنان باشد. از آن مهمتر، معجزه باید در تمام دوره‌ی زمانی مفروض دین، استمرار یابد تا تبلیغ دین همواره تحقق پذیرد. ازینرو، اعجاز قرآن در آغاز ظهور اسلام با ذوق فطری و بعدها با ذوق علمی دریافت می‌شد؛ اما امروز، فردِ مسلمان ناگزیر است که این اعجاز را در صورتی دیگر بیابد و آن بررسی محتوای پیامهای قرآن ـ و نه ظاهرِ عباراتِ آن ـ است.[24]

شیوه‌ی بن نبی در کتاب الظاهرة القرآنیة بر همین پایه استوار است. وی به تأمّل در طبیعتِ نفسِ انسانی و فطرت خداجویی او در طول تاریخ مذاهب بشری می‌پردازد و با تفحّص در تاریخ نبوت، ویژگیهای انبیا، سیره‌ی پیامبر اکرم و مضامین قرآن می‌کوشد مبانیِ دین و بویژه اصول اعتقادی و اجتماعی دین اسلام را بشناساند. در این کتاب و مواضعی از دیگر کتابهای بن نبی، بیشترین تأکید و اهتمام بر احکام اجتماعی و اخلاق اسلام است. وی با گرایش اجتماعی خود در تفسیر، مفاهیم و مضامین قرآنی را به گونه‌ای بسط می‌دهد که شئونِ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حیات بشر را در برگیرد و در این راه همواره به وضع کنونیِ بشر و نیاز تمدن بشری به آیینی جامع و الهی نظر دارد. با اینهمه، گاه همانند قائلان به تفسیر علمی قرآن، می‌کوشد سازگاری پاره‌ای از آیات قرآن را با جدیدترین نظریه‌های علمی اثبات کند.[25]


منابع: علاوه بر قرآن؛

1. مالک بن نبی، الظّاهرة القرآنیّة، ترجمه عبدالصبور شاهین، بیروت 1389/1969.

2. مالک بن نبی، شروط النّهضة، ترجمه‌ی عمر کامل مسقاوی و عبدالصبور شاهین، دمشق 1992؛ همو،

3. مشکلة الثقافة، ترجمه‌ی عبدالصبور شاهین، قاهره 1959؛ همو،

4. میلاد مجتمع، ترجمه‌ی عبدالصبور شاهین، قاهره 1962؛ همو،

5. وجهة العالم الاسلامی، ترجمه‌ی عبدالصبور شاهین، دمشق 1989؛

6. فهمی جدعان، أسس التقدم عند مفکری الاسلام فی العالم العربی الحدیث، عمان 1988؛

7. انور جندی، أعلام القرن الرابع عشر الهجری، ج 1: أعلام الدعوة و الفکر، قاهره 1981؛

8. اسعد سحمرانی، مالک بن نبی اندیشمند مصلح، ترجمه‌ی صادق آئینه‌وند، تهران 1369 ش؛

9. مرتضی کریمی‌نیا، آرا و اندیشه‌های دکتر نصرحامد ابوزید، تهران 1376 ش؛

10. موسوعة السیاسة، چاپ عبدالوهاب کیالی، بیروت 1979ـ1994، ذیل «مالک بن نبی».



منبع: دایرةالمعارف اسلام



ارجاعات و منابع
------------------

[1] -بن نبی، 1992، اطلاعات پشت جلد؛ سحمرانی، ص 7، 15؛ رجوع کنید به جندی، ج 1، ص 144ـ 145.

[2] - سحمرانی، ص 16؛ رجوع کنید به موسوعة السیاسة، ذیل «مالک بن نبی»

[3] - این کتاب توسط نشر احسان در تهران چاپ شده‌ است.

[4] -جدعان، ص 603ـ604.

[5] -جدعان، ص 416.

[6] - بن نبی، 1992، ص 21.

[7] - جدعان، ص 416ـ417؛ بن نبی، 1992، ص 28ـ29، 33.

[8] -جدعان، ص 417ـ 418؛ بن نبی، 1992، ص 47.

[9] - جدعان، ص 418ـ419؛ بن نبی، 1992، ص50.

[10] - جدعان، ص 419ـ420؛ بن نبی، 1992، ص 58 ـ59؛ همو، 1989، ص 29.

[11] - جدعان، ص 420ـ421؛ بن نبی، 1992، ص 76؛ همو، 1989، ص 31.

[12] - جدعان، ص 421؛ بن نبی، 1992، ص 77؛ همو، 1962، ص 144.

[13] -برای نمودار دوره‌های تمدن اسلامی از دیدگاه مالک بن نبی رجوع کنید به شکل 1؛ جدعان، ص 421ـ422؛ بن نبی، 1989، ص 36؛ همو، 1962، ص 96.

[14] -جدعان، ص 422؛ بن نبی، 1992، ص 74، 78.

[15] -جدعان، ص 423؛ بن نبی، 1992، ص 65.

[16] -جدعان، ص 423ـ 425؛ بن نبی، 1992، ص 88 ـ89، 120ـ121.

[17] -جدعان، ص 425؛ بن نبی، 1959، ص 118.

[18] -جدعان، ص 425ـ426؛ بن نبی، 1989، ص 169ـ170.

[19] - بن نبی، 1989، ص 182ـ183.

[20] - همان، ص 183ـ186.

[21] - الظاهرة القرآنیة؛ ص 53.

[22] - الظاهرة القرآنیة؛ ص 54 ـ57.

[23] -ص 58 ـ59؛ برای نقد این دیدگاه و دفاع از اعجاز بیانی و بلاغی رجوع کنید به مقدمه‌ی محمود محمد شاکر بر همان کتاب، ص 15ـ 28.

[24] - الظاهرة القرآنیة؛ ص 62، 71.

[25] - همان ، ص 339، 353.